Tegenstander betekenis in urdu
دشمن "tegenstander" کا اردو میں ترجمہ ہے۔ ترجمہ شدہ جملہ: Daarmee zouden wij Gods Tegenstander, de Duivel, in de kaart spelen. ↔ اسطرح خدا کے دشمن، ابلیس کا مقصد پورا ہو جاتا ہے۔. Google's service, offered free of charge, instantly translates words, phrases, and pages between English and over other languages.
- Tegenstander betekenis in urdu Learn 10 Urdu words daily on Mobile App "10 words down, endless possibilities ahead! 🚀📖" Tune in tomorrow for the next 'Word of the Day' and elevate your language game!.
مخالف معنی
مخالف، دگراندیش، ناراضی، معاند یا مرتد (به انگلیسی: Dissident) کسی هست که فعالانه یک سیاست، نهاد یا دکترین ایجاد شده ای را به حق خواهی و مبارزه می طلبد. ترجمه و معادل کلمه «مخالف» به زبان انگلیسی به همراه تلفظ آنلاین توضیحات و مثال. 1 - opposed (صفت) 2 - against (صفت) 3 - contrary (صفت) 4 - opposing (صفت) 5 - adversary (اسم) 6 - opponent (اسم).مخالف معنی چگونه "مخالف" را به انگلیسی ترجمه می کنید؟: antagonist, against, opponent. جملات نمونه: من در این مورد کاملاً مخالف شما هستم. ↔ You will find me a formidable antagonist on that point.
اردو لغت
اردو لغت بورڈ، کراچی فیلڈ دفتر ادارۂ فروغِ قومی زبان قومی ورثہ و ثقافت ڈویژن، حکومتِ پاکستان. ریختہ سہ لسانی لغت استعمال کے لیے دستیاب ہے۔ ریختہ لغت میں لفظوں کے معنی اردو، ہندی اور انگریزی زبان میں دیکھے جا سکتے ہیں۔ لفظوں کے ساتھ ان کا تلفظ، استعمال کی مثالیں، مترادفات اور متنوع لسانی خصوصیات بھی موجود ہیں۔. اردو لغت First Ever online Urdu Lughat with Advance Search.حریف معنی
حریف. [ ح ِرْ ری ] (ع ص) تیز. دژن. زبان گز. تند. سخت تیز. سخت تند. حکیم مؤمن گوید: حِرّیف ؛ به معنی گزنده است که اجزاء او در زبان فرورفته و بسیار بگزد و تفریق اجزاء او کند و فعل آن تحلیل و تنقیه و تعفین واحراق و تلطیف است بجهت. جستوجوی معنی «حریف» در لغت نامه های دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.حریف معنی حریف. [ ح ِرْ ری ] (ع ص) ۞ تیز. دژن. زبان گز. تند. سخت تیز. سخت تند. حکیم مؤمن گوید: حِرّیف ؛ به معنی گزنده است که اجزاء او در زبان فرورفته و بسیار بگزد و تفریق اجزاء او کند و فعل آن تحلیل و تنقیه و تعفین واحراق و تلطیف است بجهت.